نفس میکشمت ،هوا!
مه غلیظ ، تا نزدیکی های سطح زمین
پنجره ،در طبقه ی ششم ساختمان بیمارستان
اتاق ایزوله ی دو ، حاوی مددجوی بدحال
اوایل شب، نبض خالی ژگولار
ساعت هشت، کد احیای قلبی ریوی بیمار
ساعت هشتو چهل و پنج دقیقه، زمان ختم کد احیا
ساعت نه ، برگشتن بیمار به زندگی
در حالیکه همه ی ما باور کرده بودیم تلاشهامون بی نتیجه مونده
و حض بردن از ریتم سینوسی ای که برگشت و بوی زندگی میداد
ولو برای چند ساعت ...
حالا ، با خیال راحت این مه رو تو هوای اتاق استراحت تو این ساعت ، نفس میکشم
امشب، زمانی بود که بعد از چندسال بازهم کیف کردم از رفتار حرفه ای تیمی که باهم همکاری داشتیم
لذت داشت به نوعی لیدر این تیم بودن وقتی هرکدوم از افراد در جایگاه خودشون سرشار از احساس مسئولیت و مهارت بودن
این هوای خنک مه آلود ، هدیه به قلب خوشحال منه
خدایا شکرت ❤️
"مــن"