عقربه ی ثانیه شمار

داشتم فکر میکردم و با تو صحبت

یه نصف لیوان شیر ولرم هم که دستامو داشت گرم میکرد دیواره ش

نایت شیفت هم آن،

همه ی عوامل رو متحد کرده بودم برا اینکه خوابم بگیره

ببخش حتی صحبت کردنم باتو هم جزیی از این هدف بود

هدف وسیله را توجیه نمیکند ، ولی وسیله ی خوبی بود از هدف بهتر ؛

صحبت از عمیق ترین سوالاتی که شخم میزنه عمق روان آدمی رو،

من کی ام"..؟!

ابتدای آغاز ، کجاست؟!

زمان و مکانی که نور دیگه هیچ برگشتی نداره ، یعنی زمان جاودانگی، که خالدین فیها" چطوری تکرر و استمرار داره تا ابد ؟

یا در زمان ازل ، چیشد که خدا برگه ی آس اش رو انسان" در نظر گرفت و کلی مایه گذاشت پای خلیفگی این انسان؟

چرا پنگوئن ها زانو ندارن ؟! ... نه

تو ، رفرنس خوبی هستی ، تا الان ،

میتونی حتی اگه جواب نداشته باشه سوال، و یا تو جوابی نداشته باشی ، یه افق جدید بدی به فکرم ،

این خیلی برام ارزشمنده .

اینو نوشتم که ارزشمندیه ابوابی که تو ذهنم و برای روحم

توسط تو گشوده میشه ، یادم بمونه .

چون ذاتا آدم، طلبکاره، از پروردگار خودشم طلبکاره حتی..

دیگه شما که خود مایی بماند .

طلوع

...

خدایا شکرت.

هر چه که می بینم آیتی از نشانه های توست..

هر چرخشی که در این دور گردون می بینم همه ناشی از تصمیمات توست

و من تسلیم تر از هرانچه که دیگران از من می شناسند

که تو نزدیکترینی حتی از من به من.

هر آنچه که می بخشی و میگیری همه از آن خود توست..

و تورا به همان شادی لحظاتی که لبریز از نور بودم قسم

که این شاد ی روزی هر کسی باشه که تو بواسطه خداوندگاری خودت میشناسی اش..

#قاب شیشه ای مشبک و طلوع نارنجی ورای شانه های تو...